گفت وگو با محمد مروج حسيني، بنیانگذار اولین کارخانه فرش ماشینی در ایران
45 سال کارآفريني
گفتوگو با محمد مروج حسيني، بنیانگذار اولین کارخانه فرش ماشینی در ایران ؛رئيس «انجمن نساجي ايران» به خواسته برخي کارآفرينان و سرمايهگذاران قديمي در سال 50 طراحي و ساخت کارخانه فرش راوند کاشان را آغاز کرد. در سالهاي بعد اين برند به يکي از معتبرترين کارخانههاي فرش ماشيني کشور تبديل شد..
45 سال پيش جواني شيرازيتبار که چند سالي از اخذ مدرک کارشناسياش در رشته مکانيک ميگذشت مامور شد نخستين کارخانه فرش ماشيني کشور را در ايران بنيانگذاري کند. شايد به همين خاطر باشد که ميتوان محمد مروج حسيني را که 75 سال از عمرش ميگذرد، پدر فرش ماشيني کشور دانست.
او که اينک رئيس «انجمن نساجي ايران» است به خواسته برخي کارآفرينان و سرمايهگذاران قديمي در سال 50 طراحي و ساخت کارخانه فرش راوند کاشان را آغاز کرد. در سالهاي بعد اين برند به يکي از معتبرترين کارخانههاي فرش ماشيني کشور تبديل شد. گذشته از روزگاري که امروز بر راوند ميگذرد و مانند برخي برندهاي قديم حال و روز مناسبي ندارد، اين کارخانه نخستين گامها به سمت مدرنيزاسيون صنعت فرش کشور را برداشت تا خانوادههاي ايراني با پرداخت هزينه کمتر بتوانند صاحب فرش شوند. مروج حسيني در گفتوگويي که با وي داشتيم و آن را خواهيد خواند، ضمن بازخواني خاطرات زندگي خود، شرح ميدهد که راوند چگونه راهاندازي شد و او بعدها از چه راهي توانست در اين صنعت خود را به عنوان يک کارآفرين معرفي کند.
ابتدا بفرماييد اهل کدام نقطه از جغرافياي ايران هستيد و دوران کودکي خود را چگونه گذرانديد؟
سال 1321 در شهر شيراز متولد شدم و مدرک ديپلم خود را در زادگاهم دريافت کردم. رشته رياضي فيزيک ميخواندم و چون دوست داشتم مهندس شوم سال 1339 در رشته مكانيك دانشگاه پليتكنيك (اميرکبير کنوني) قبول شدم و 4 سال بعد مدرک کارشناسيام را در اين رشته گرفتم. من در آن سالها مشکلي براي يافتن کار نداشتم و با توجه به نياز کشور و برخي صنايع نوظهور توانستم در چند کارخانه معروف کار کنم و نظر مديران آن را به خود جلب کنم. در آن سالها در كارخانههاي جيپ رامبلر (پارسخودرو فعلي)، كارخانه ارج، نورد اهواز و... كار كردم اما نهايتا در گروه صنعتي بهشهر ماندگار شدم. من در کارخانه روغن نباتي که از زيرمجموعههاي گروه صنعتي بهشهر بود، کار ميکردم. من در قسمت قوطيسازي بودم. مدتي مسئول كارتنسازي و مدتي هم مسئول تعميرات شركت پاكسان بودم. بعد از حدود 2 سال دوباره به گروه صنعتي بهشهر برگشتم اما اين بار به عنوان مسئول اولين پروژه قاليبافي ايران. قرار بود گروه صنعتي بهشهر يك واحد قاليبافي در كاشان راه بيندازد. من هم به كاشان رفتم و مسئوليت پروژه قالي راوند را به عهده گرفتم و بدين صورت به عرصه صنعت نساجي وارد شدم.
ورود شما به صنعت نساجي همزمان با دورهاي بود که کشور نخستين گامها را در جهت صنعتي شدن برميداشت. کارخانه راوند چطور ساخته شد؟
قرار بود كارخانه را بسازيم و ماشينآلات را نصب كنيم و به آقاي مهندس رضا حميدي (بنيانگذار فرش مشهد) تحويل دهيم. ايشان آن زمان با مخمل كاشان كار ميكردند كه آنجا را ترك كردند. كارخانه راوند هم به مرحله بهرهبرداري رسيده بود كه ايشان از گروه بهشهر جدا شدند و در خراسان كارشان را شروع كردند به همين دليل به من پيشنهاد دادند كه به جاي ايشان اين كار را انجام دهم. اين كارخانه اولين كارخانه فرش ماشيني ايران بود.
پس به همين خاطر است که به شما پدر صنعت فرش ماشيني ايران ميگويند!
بله. البته قبل از آن چندين ماشين را در مخمل كاشان امتحان كرده بودند و مشخص بود كه بازار خوبي خواهد داشت به همين منظور پروژهاي تعريف كردند كه همه توليدات را به بلژيك منتقل كنند چون دولت اجازه توليد فرش ماشيني را صادر نميكرد تا توليد فرش دستباف آسيب نبيند. شركت بر اساس صادرات مجوز كار گرفته بود. قرار هم نبود كه براي بازار داخل توليدي داشته باشيم اما آنقدر در داخل استقبال شد كه هيچكدام از فرشها را صادر نكرديم. اثري كه اين كارخانه داشت اين بود كه بعضي محصولات از جمله كفپوشهاي ارزان مانند بوريا را از بازار خارج كرد (بوريا زيراندازي بافته شده از نيهايي بود كه از جنوب ميآوردند). در منازل هم بوريا به عنوان يك پوشش براي زير قالي استفاده ميشد چون كف اتاقها معمولا خاكي يا گچي بود. بعد از حصير به گليم و بعد به زيلو ميرسيديم. قبلا در مساجد سطح بالا از زيلو استفاده ميشد. زماني كه فرش ماشيني به بازار آمد جايگزين بوريا، حصير، گليم و زيلو شد.
با توجه به فقر فناوري در ايران آن زمان، تكنولوژي از كدام كشور وارد شد؟
ماشينآلات توليد نخ و ريسندگي متعلق به انگلستان و ماشينآلات بافندگي مربوط به بلژيك بود.
آيا آن زمان فرش ماشيني در دنيا توليد ميشد؟
بله، تركيهايها حدود 15 سال زودتر از ما كار را شروع كرده بودند و بلژيك، آلمان و هلند هم فرش ماشيني داشتند. اما آن زمان عمدتا فرشها پشمي بود. بعد از چند سال، به علت گراني پشم، همه بافتن فرش اكريليك را شروع كردند (اكريليك الياف مصنوعي است كه ويژگيهايش به پشم نزديك است. پوشش پلياستر هم که به پنبه نزديك است، براي لباس استفاده ميشود). بنابراين من از سالي كه وارد نساجي شدم (1351) تا مهرماه 1357 در اين پروژه كار كردم و كارخانه را به مرحله بهرهبرداري رساندم. بعد از آن كارخانههاي فرش پارس در قزوين، فرش شهباف (كه بعدها به نام فرش گيلان تغيير نام يافت) و فرش رشت راهاندازي شد. تا زمان انقلاب اسلامي ما 14 واحد فرش ماشيني داشتيم كه از ميان آنها 6 کارخانه خصوصي باقي ماند و 8 واحد دولتي (ملي) شد. از جمله آنها فرش پارس متعلق به حاجآقا برخوردار بنيانگذار کارخانجات لوازمخانگي پارس، فرش شهباف متعلق به آقاي هرندي، کارخانهاي در شهر صنعتي البرز، کارخانهاي در قزوين متعلق به مالک سينما مولنروژ (سينما سروش فعلي) و فرش اكباتان كه با پروژه شهرك اكباتان سرمايهگذاري شد، بودند. اين واحدها بر اساس قانون حفظ صنايع در اوايل انقلاب ملي شدند.
سال 57 کارخانه فرش راوند افتتاح شد. اين سال با پيروزي انقلاب اسلامي ايران تقارن دارد. پس از ساخت اين کارخانه چه کرديد و در فضاي پس از انقلاب به چه کاري روي آورديد؟
بعد از اينكه از كاشان بيرون آمدم به عنوان مدير كارخانه وارد كارخانه مينو شدم و تا سال 1359 آنجا ماندم. بعد از آن به همراه سه برادرم تصميم گرفتيم كاري براي خودمان راهاندازي كنيم و اولين واحد فرش ماشيني در استان فارس را در شيراز راه انداختيم و يك واحد توليد موكت هم بعدها راهاندازي كرديم. ما جزو اولين واحدهاي توليدکننده موکت بوديم. قبل از ما واحدي در اراك راه افتاده بود كه متعلق به گروه صنعتي بهشهر بود. يكي، دو واحد ديگر هم بودند. در فرش پارس هم موكت نمدي توليد ميشد اما توليد موکت در استان فارس اولين بار به دست ما انجام شد. در سال 1370 شهر كاشان آرامآرام داشت به مركز فرش ماشيني تبديل ميشد و ما هم در آنجا يك واحد براي تكميل فرش ماشيني راهاندازي کرديم؛ يعني در واقع بعد از بافته شدن فرش، كارهاي تكميلي آن را انجام ميداديم. اين واحد هنوز هم به نام شركت صنعتي تابان در حال كار است.
در سالهاي گذشته کارخانه فرش راوند وضعيت مناسبي به لحاظ مديريتي نداشت. چرا اين کارخانه نتوانست به عنوان اولين کارخانه فرش ماشيني ايران ماندگار بماند؟
در اين شركت تعداد زيادي مديرعامل آمدند و رفتند و در مقطعي به بخش خصوصي، به آقايي به نام آيتاللهي، فروخته شد كه ايشان نتوانست اقساطش را بپردازد و فردي به نام عباسقليزاده اين شركت را خريد. شهرداري از اين شركت مقداري طلبكار بود و مجبور شدند بعضي از زمينهايشان را بفروشند كه در نهايت به شركت كوچكي تبديل شد.
شما را به عنوان پدر فرش ماشيني ايران ميشناسند. خودتان اين عنوان را قبول داريد؟
بله، ميشود گفت (با خنده). همزمان با من، آقاي مهندس حميدي كه فرش مشهد را راهاندازي كردند، در مخمل كاشان تجربه قاليبافي را داشتند و الان بزرگترين واحد توليدي فرش ماشيني ايران متعلق به ايشان است. از حدود 14، 15 سال قبل هم در انجمن صنايع نساجي در كميته فرش ماشيني بودم و شايد به نوعي قديميترين فرد دستاندركار فرش ماشيني باشم.
شما ناخواسته يا اتفاقي به عنوان يک مهندس مکانيک وارد صنعت نساجي شديد. از راهي که رفتهايد، راضي هستيد؟
بله، من از هر فرصتي كه در اختيارم بود بهخوبي استفاده كردم. مثلا قبل از اينكه بخواهم در كاشان پروژهاي را شروع كنم اين شهر را نميشناختم و تصميمگيري سختي بود. اما فكر ميكردم از صفر شروع كردن يك پروژه كار خوبي است و از تهيه و نصب ماشينآلات تا استخدام كاركنان را خودم انجام دادم. به نظرم اگر بخواهم دوباره زندگي كنم همين کار را انجام خواهم داد.
من زماني كه فارغالتحصيل شدم نه به فكر بودم و نه جرات داشتم كه براي خودم كار كنم. در اين فكر بودم كه با كار كردن در يك واحد بزرگ تجربه كسب كنم که اين موضوع در نسل جديد ما وجود ندارد. حتي دانشجويان سالهاي دوم و سوم ميخواهند خودشان کارفرما شوند. ما با كساني كار كرديم كه اشتباهاتمان را تصحيح كردند. در واقع با هزينه ديگران اشتباه كرديم اما نسل جديد خودش هزينه اشتباهاتش را ميپردازد در حالي که به نظر من حتي ريسك كردن هم آموزش ميخواهد. ريسك كردن يك جريان عقلي - فكري است كه در آن بايد نكات مثبت و منفي در كنار هم قرار بگيرند. ممكن است نكات منفي بيشتر باشد كه خوب بايد ريسك كرد. اما اگر همه نكات منفي باشد بدون شك به شكست منجر ميشود. من تا سال 1359 با جاهاي بسياري كار كردم كه هنوز هم به اين موضوع افتخار ميكنم. كار كردن در جمعي كه 35 هزار پرسنل داشت (گروه صنعتي بهشهر) از دوره دانشكده موثرتر بود. تصميماتي كه من امروز ميگيرم بيشتر به دليل آموزشهايي است كه از افراد حين كار كسب كردهام. ما تا زماني که فارغالتحصيل شديم و سر کار رفتيم حتي چك نديده بوديم چه برسد به اينكه بتوانيم چك بنويسيم. در محيط کار نكاتي وجود دارد كه هيچ استاد و دانشكدهاي نميتواند به شما بياموزد. شما اگر در دانشكده در محاسبهاي اشتباه كنيد نهايتا نمرهتان كم ميشود اما اگر همان اشتباه در كارخانه رخ دهد به فاجعه منجر ميشود. كساني هستند كه اگر شما اشتباهي مرتكب شويد، در مراحل بالاتر به داد شما ميرسند و اين با كم شدن دو، سه نمره خيلي متفاوت است. شايد من هم اگر امروز فارغالتحصيل ميشدم مثل همانها فكر ميكردم. يك بار در جمع دانشجويان دانشگاه پليتكنيك كه صحبت ميكردم، از ميزان حقوقم در آن زمان سوال كردند. گفتم اولين حقوقم 2250 تومان بود (75 تومان در روز). يعني 10 برابر يك كارگر ساده حقوق ميگرفتم در حالي كه هنوز 24 ساله هم نبودم. الان يك فرد ليسانسه حتي دوبرابر يك كارگر ساده هم حقوق نميگيرد. دليلش اين است كه آن موقع قانون عرضه و تقاضا حاكم بود يعني واحدهاي جديدي راه ميافتاد و افراد تحصيلكرده خيلي كم بودند. آن موقع بهترين شغلها در شركت نفت و بانك ملي بود. يكي از آرزوهاي ما آن موقع اين بود كه در شركت نفت استخدام شويم. بعد از سربازي در نورد اهواز بودم. اولين واحد فولادي بود كه يك گروه آلماني در حال نصب تجهيزات آن بودند و به دليل آشنا بودن با زبان انگليسي با اين گروه آلماني كه از كارخانه دماگ آمده بودند آشنا شدم. آن زمان در اهواز ناراحت بودم كه همكلاسيهاي من چرا در تهران استخدام شدهاند و من نه. آن زمان تهران واقعا امكانات خيلي خوبي داشت. آن زمان سرمايهگذاري كوچك در حد باز كردن يك مغازه بود و واحدهاي بزرگي با سرمايههاي كلان تاسيس شده بود كه البته ورود به اين واحدها راحت نبود. براي ورود به كارخانه ارج خاطرم هست از ما امتحان كتبي گرفتند و مصاحبهها جدي بود تا بتوانند كسي را استخدام كنند. در هر حال به نظرم در راهي كه رفتهام درصدي تصادف و شانس هم دخيل بوده اما انسان وقتي مراحل را با موفقيت طي ميكند اعتماد به نفسش هم بيشتر ميشود. البته افزايش حقوق هم با جابهجاييها ممکن ميشود.
به عنوان يک کارآفرين که در زادگاهتان کارخانهاي ايجاد کردهايد در حال حاضر وضعيت توليدتان چگونه است؟
مجموعهاي كه در شيراز داريم حدود 140 پرسنل دارد. البته ما دلمان ميخواهد پرسنلمان بيشتر شود اما در چند سال گذشته فرصتهايي كه داده شده براي همه كس نبوده و بايد خلق و خوي خاصي داشته باشيد تا بتوانيد از امكانات استفاده كنيد. در سال 70 ما بزرگترين بخش فروش فرش ماشيني بوديم اما مشكلات زياد شد و ما تعداد پرسنل و ماشينها و ميزان توليدمان را كم كرديم.
روزي كه در سال 1359 كار شخصيمان را شروع كرديم و در حال نصب ماشينآلات بوديم، در جاده روبهروي كارخانه ما از ماشينها دزدي ميكردند. زماني بود كه آقاي خسرو قشقايي در فيروزآباد فارس با دولت درگير بود و عملا جنگ بود. سرمايه اوليه ما حدود 10 ميليون تومان و شايد هم كمتر بود. يكي از امتيازات ما اعتمادي بود كه بازار به خاطر سابقهمان به ما داشت. ما يك مقدار از محصولاتمان را با قيمت ارزانتر پيشفروش كرديم كه بتوانيم كارخانه را روي پا نگه داريم. ما هم كار را ياد گرفته بوديم و به کسب سود زياد طمع نميکرديم. امروزه اگر كسي بخواهد محصول اوليهاش را پيشفروش كند، نميتواند ولي ما چون در بازار شناختهشده بوديم، توانستيم بهراحتي از عهده اين كار برآييم. اگر حتي بدون سود هم محصول اوليه را ميفروختيم، در واقع برايمان نوعي سود بود. اين مسائل بايد در محيط كاري ياد گرفته شود.
به عنوان يک کارآفرين چقدر دغدغه مالي داريد؟ سعي ميکنيد بيشترين رفاه را داشته باشيد؟ آيا درآمدتان صرف تفريح ميشود يا توسعه فعاليتهايتان؟
من چند بار منزلم را عوض كردهام و الان در يك ساختمان پنجطبقه هستم كه دو طبقه آن متعلق به من است. تا چند سال بعد از شروع جنگ ما از ايران خارج نشديم تا اينكه موشكي به جايي نزديك خانهمان اصابت كرد. تنها كاري كه من انجام دادم اين بود كه فرزندانم را در مدرسهاي بينالمللي در دبي ثبتنام كردم اما خودم همچنان در تهران بودم. آنها بعد از پايان تحصيلات دبيرستانشان هم در انگليس ادامه تحصيل دادند. يكي از دخترهايم در دانشگاه منچستر تدريس ميكند و يكي از پسرهايم نساجي خوانده و با هم كار ميكنيم. پسر كوچكم هم دكتراي علوم سياسي است و نميدانم رشتهاش چقدر بازار كار دارد.
نهايتا اعتقادم اين است كه ريشه ما در ايران است و با وجود همه مشكلات، زندگي كردن ما در اينجا معنيدارتر است و حتي اگر شهروند درجه دو هم باشيم از كمك كردن به ديگران واقعا لذت ميبريم. شخصي كه نامش را نميبرم، ميگويد ماهي را اگر در پپسيكولا بيندازي، هم شيرينتر و هم گرانتر ميشود ولي ميميرد، اما اگر در آب گنديده حوض خانه بيندازي، زنده ميماند. من شاهد خيلي از مهاجرتها بودهام كه به شكست و جدايي آدمها از يکديگر منجر شده است.
منبع:مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان